«صبورِ با صلابت»، «مهربانِ مقتدر»/ یادی از خدیجه ثقفی

اول فروردین ماه، سیزدهمین سالروز رحلت همسر گرامی امام خانم «خدیجه ثقفی» است؛ به همین مناسبت، فرشته اعرابی نوه گرامی امام راحل طی یادداشتی که به درخواست جماران نوشته است فرازهایی از زندگی ایشان و امام را مرور کرده است.

به گزارش در خبرها به نقل از جماران، متن این یادداشت به شرح زیر است:

«بر این مژده گر جان فشانم رواست» این خوش‌آمدگویی کریمانه و دلچسب شما بود هربار که یکی از اولادتان می‌گفت قصد دیدارتان را دارد، و اولین خاطره‌ای بود که وقتی در مورد ساختن مستند زندگی شما با من صحبت کردند، به ذهنم آمد. بعد، به این فکر کردم که چگونه می‌شود تمام ویژگی‌های بعضاً منحصر به فرد شما را در یک مستند منعکس نمود؟ من برای این سؤال هنوز هم پاسخی نیافته‌ام. با این‌حال، این روزها می‌اندیشم کوتاه‌ترین عباراتی که شاید بتوان در توصیف تنها بخشی از ویژگی‌های شما بیان کرد، چنین باشد: «صبورِ با صلابت» و «مهربانِ مقتدر».

روزی که امام را گرفتند به یادم دارم. در قم حکومت نظامی اعلام شد، هواپیماها دیوار صوتی را می‌شکستند و صدایی مهیب می‌آمد و آن‌ها که برای دلداری شما آمده بودند از ترس بی‌حال شدند. اما انگار نه انگار که شما در میانه میدان قرار گرفته‌ای، سر آن‌ها را بر زانو می‌گرفتی، شربت می‌دادی و من محو اولین مواجهه‌ام با «صلابتتان» شده بودم. سال‌های سخت نجف را نیز به یاد دارم. درددل‌هایتان از دوری مادر و فرزندان را به حرم می‌بردید تا امام حتی گمان نکند گله‌ای متوجه اوست. هنوز که هنوز است تلخی احوالت را در از دست‌دادن دایی‌مصطفی به یاد می‌آورم. حتی یادم هست وقتی چند سال بعد از انقلاب، اول آبان به امام گفتی امسال هم گذشت و کسی از مصطفای من، یاد نکرد. آقا گفته بود «وقتی هر روز مادران فرزاندن‌شان را برای اسلام اهدا می‌کنند، ما نمی‌توانیم برای مصطفی ویژگی قائل شویم» و شاید به همین دلیل بعد از فوت دایی‌احمد، در نهایت تأثر، بی‌تابی نکردی و در آن لحظات خاص و حساس اولیه گفتی «لازم باشد گریه هم نمی‌کنم».

بگذار بگذرم که از پایداری و فداکاری‌هایتان کم‌وبیش گفته شده است؛ از انس شما به شعر و ادب پارسی و از علاقه‌تان به ادبیات فرانسه نیز؛ از داستان رمزآلود ازدواجتان با امام و میزان عشق و احترام امام به خودتان هم. خلاصه‌اش این است که گذشتن از زندگی برخوردار و برگزیدن زی طلبگی و رفتن به راه دشوار، همه انتخاب امام بود و شما علیرغم آسایش بالقوه‌ای که می‌توانستید داشته باشید، تمام سال‌های مبارزه تا پیروزی انقلاب، از تهران تا قم و از قم تا نجف را با استقلال‌فکر و صلابت ذاتی‌تان به انتخاب امام ارج نهادید و با هم‌دلی در کنارش ماندید.

من با اجازه شما می‌خواهم اندکی از بیست سال بعد از امامِ شما بگویم؛ از این که چه ستون محکمی برای همه ما در این فقدان بودی. از این که چقدر برایم باشکوه بود وقتی می‌دیدم حتی بعد از وداع با یار، اگر چه و شاید سلیقه خودتان متفاوت بود، کوچکترین تغییری در نحوه زندگی‌تان ندادید. در این مقطع این دیگر صبوری و تحمل نبود، «انتخاب» شما بود. خاطرم هست وقتی به کمردرد دچار شدید و از شما خواستیم مبل مناسبی تهیه کنیم، پاسخ دادید «شاید آقا به این تغییرات راضی نباشد». به جرأت می‌گویم شما بعد از امام بیشتر از قبل احساس مسئولیت‌ می‌کردید و این چقدر برایم درس‌آموز بود.

بیست سال بعد از امام بودی و درِ خانه‌ات با همان استواری و بزرگواری، به روی همه یاران امام باز بود. هرساله میزبان بامحبت و باصلابت مقام رهبری، آیت‌الله هاشمی و رؤسای جمهور و دیگر مسئولین بودی که به حضورت می‌آمدند و به گفته خودشان درس می‌گرفتند. چقدر حواست به همه چیز بود، چقدر هوشیار همه امور بودی، چقدر این «خودتان» بودن همه را تحت تاثیر قرار می‌داد، و البته از کسی که نیم‌قرن کنار مردی مثل امام بود و استقلال فکر و رأی خود را حفظ کرده بود، جز این نیز انتظار نمی‌رفت.

چقدر دلم برایتان تنگ شده خانوم! این روزها بیشتر قدر خانه‌ات را می‌دانم، جایی که نه حزب و گروه می‌شناخت و نه جناح و جریان، و چتر محبت و احترام صاحب‌خانه برای همه گشوده بود. در گوشم هست که به برخی از ما به انذار می‌گفتی «در این خانه منتخب مردم فقط احترام می‌بیند حتی اگر هم‌رأی من و شما نباشد». و شاید همین روحیه بود که موجب شد نمازی که به امامت مقام معظم رهبری در ابتدای سال ۸۸ بر پیکرت اقامه شد، آخرین باری باشد که «همه» ایشان کنار هم و شانه به شانه هم ایستادند. چقدر زود از قاب نماز وداعت فاصله گرفتیم!

انتهای پیام



پست های مرتبط

پیام بگذارید