مدافع ایران در جام جهانی ۱۹۷۸ معتقد است که در آن جام جهانی میتوانستند از گروهشان صعود کنند اما حضور برخی بازیکنان که حقشان حضور در ترکیب تیمملی نبود، مانع این کار شد.
به گزارش در خبرها، جام جهانی ۱۹۷۸ نخستین حضور ایران در ادوار این رقابتها بود. حضور در این رقابتها، کار بزرگی بود چرا که تنها یک تیم از آسیا و اقیانوسیه میتوانست مجوز حضور در این رقابتها را بگیرد؛ کار دشواری که شاگردان حشمت مهاجرانی از پس آن برآمدند.
یکی از ستونهای دفاعی ایران در آن زمان، حسین کازرانی بود. این مدافع بلند قامت اندیمشکی در کنار نصرالله عبداللهی، خط دفاعی مستحکمی برای ایران تشکیل داده بودند تا با حضور ناصر حجازی، دروازه ایران بیمه شود. کازرانی برای تیم حشمت مهاجرانی چنان نقش کلیدیای ایفا میکرد که حشمت مهاجرانی، خط زدن او در المپیک ۱۹۷۶ مونترال را یکی از بزرگترین اشتباهاتش اعلام کرده است.
ببینید:
ویدئوی گفتوگوی در خبرها با حسین کازرانی با عنوان "گپی با یکی از بهترین مدافعان تاریخ تیم ملی فوتبال"
کازرانی در تمام دوران فوتبالش برای پاس بازی کرد؛ باشگاه پرافتخاری که در حال حاضر فقط نامی از آن باقی مانده است. در ادامه گفتوگوی در خبرها با قهرمان دو دوره جام تخت جمشید را میخوانید:
فوتبال را از کجا آغاز کردید؟
من حدودا ۱۷ سالم بود که برای تیم منتخب اندیمشک انتخاب شدم. به مسابقات استانی رفتیم که آموزشگاههای استان هم شرکت میکردند. از آنجا نماینده حضور در مسابقات قهرمانی کشور مشخص میشد. من در آن مسابقات رزرو بودم و به من اصلا بازی نمیرسید. حالا بگویم خوشبختانه یکی، دو بازیکن مسجد سلیمان به خاطر این که یکی از بازیکنان خوب انتخاب نشد، قهر کردند و باعث شدند که من فیکس شوم. من در آن مسابقات یک گل هم زدم و از همان مسابقات برای تیمملی انتخاب شدم. من تنها شهرستانیای بودم که به تیمملی دعوت شدم. البته در حد تیمملی نبودم ولی در حد خوزستان خوب بودم که در نهایت هم خط خوردم.
بعد از آن شروع به کار کردن روی خودم کردم. یک زمین گلهداری بود که گلهدار دیوار کشیده بود و گلهداریاش را میکرد. همه بچهها تابستان ساعت ۶ بعد از ظهر میآمدند ولی من ساعت ۵ میرفتم و تمرین میکردم. بعد از آن به مسابقات قهرمانی کشور انزلی رفتیم که از آن مسابقات فقط من و حلوایی انتخاب شدیم. از آن جا به تهران آمدیم و همراه با مجید حلوایی به دانشکده پلیس رفتیم. از آن به بعد مرتبا عضو تیمملی بودیم.
پدرم اصلا موافق فوتبالیست شدن من نبود. یک برادر بزرگتر داشتم که مرتبا برای من کفش میگرفت. کفشها نهایتا دو، سه ماه کار میکردند چرا که زمینها سفت و خاکی بود. پدرم یواش یواش راضی شد. وقتی دید من برای تیمملی انتخاب شدهام، خیلی خوشحال شد. البته کلا یک بار برای دیدن بازیام آمد. او وقتی میدید که بچهها زمین میخورند، ناراحت میشد. او در خانه آدم خشنی بود ولی دل رحم بود.در آن زمان بازیکن پروری بود. بازیکنی که در حد تیم خوزستان نبود، به آموزشگاهها میرفت و در سطح استان بازی میکرد. چند بازیکن خوب مثل ایرج سلیمانی و صفر ایرانپاک از تیمهای کوچک آموزشگاهی شروع کردند و بعد به تیمملی رسیدند. در یکی از اردوهای تیمملی که فکر میکنم در فرانسه بود، به مهاجرانی گفتم تیم خوزستان یک طرف و تیمملی یک طرف. که مهاجرانی گفت باشد. ما یک بر صفر جلو بودیم که دیگر جنگ و دعوا شده بود. آقای مهاجرانی گفت که میخواهد با خوزستان بازی کند که ما گفتیم نمیخواهد. بالاخره آمد و عمدا یک پنالتی داد که بازی یک، یک شود. ما هم گفتیم که دیگر بازی نمیکنیم. در تیمملی ایران ۱۰، ۱۱ بازیکن خوزستانی بود. الان نگاه میکنیم، تیمهای صنعت نفت، استقلال خوزستان و فولاد و... اصلا خوزستانی ندارند. آن فوتبالی که فوتبالیست پرور بود در خوزستان از بین رفت. متاسفانه دلالان شروع کردند و خدا خیرشان دهد اگر یک بازیکن خوب در حد عالی باشد، به شهرستانهای دیگر میبرند که پول بهتر بگیرند. یک عده که اصلا نمیدانستند فوتبال چیست به دور و بر فوتبال آوردند.
یکی هست که میگویند سرپرست فوتبال خوزستان بوده و ۱۱، ۱۲ سال بالای سر فوتبال خوزستان بوده است. یعنی کسی از این بهتر نبود؟ متاسفانه اگر الان به تیمهای اندیمشک کمک نشود، نمیتوانند کار کنند. یک دست لباس بخواهند بگیرند، باید چهار، پنج میلیون تومان هزینه کنند. یک توپ فوتبال بخواهند باید یک میلیون و خردهای هزینه کنند. ما یک گروه پیشکسوتان اندیمشک داریم و از ۵۰ هزار تومان تا یک میلیون تومان پول جمع میکنیم تا برای فوتبال این شهر کاری بکنیم. من اهل این کارها نیستم ولی دوشنبهها که با پیشکسوتان پاس فوتبال بازی میکنم، یک توپشان را میدزدم تا به اندیمشک بفرستم. حالا هر چقدر به من بگویند، قسم میخورم که من نبردم. (باخنده) تا الان دو، سه توپ برای اندیمشک برداشتهام. من هر چه دارم برای بچههای اندیمشک است. این که من به تیمملی رفتم، سهم زیادی از آن به خاطر حمایتها و تشویقهای اندیمشک بود. من بعضی اوقات میگفتم که اصلا فوتبال بازی نمیکنم ولی بچههای اندیمشک باعث شدند که دوباره فوتبال بازی کنم.
شنیدهایم که پدرتان با فوتبالیست شدن شما مخالف بوده است.
اصلا موافق نبود. او میگفت که پول کفشهایت را میدهم ولی جلوی خودم کفشهایت را پاره کن. یک برادر بزرگتر داشتم که جزو لوکوموتیورانان اندیمشک بود، مرتبا برای من کفش میگرفت. کفشها نهایتا دو، سه ماه کار میکردند چرا که زمینها سفت و خاکی بود. برای مسابقات قهرمانی استان که زمین چمن بود، کفشهایم را به کفاش میدادم که پل بزند تا لیز نخورم.
چه شد که با فوتبالیست شدن شما کنار آمد؟
یواش یواش راضی شد. وقتی دید من برای تیمملی انتخاب شدهام، خیلی خوشحال شد. البته کلا یک بار برای دیدن بازیام آمد. او وقتی میدید که بچهها زمین میخورند، ناراحت میشد. او در خانه آدم خشنی بود ولی دل رحم بود.
چه شد که از دانشکده افسری سر درآوردید؟
تیم پاس که به قهرمانی کشوری انزلی آمده بود، من و مجید حلوایی را انتخاب کرد. آن زمان دانشکده افسری، بازیکنان تیمملی را بدون کنکور انتخاب میکرد. این موضوع دستور شاه بود که کل ورزشکاران ملیپوش بدون کنکور بتوانند در دانشکده افسری تحصیل کنند. ما بیشتر اوقات در دانشکده نبودیم و در مسابقات حضور داشتیم چرا که خیلی ملاحظه ما را میکردند.
پاس تا زمانی که در سطح اول فوتبال ایران بود، به عنوان مدعی قهرمانی ظاهر میشد. در دوره شما هم دو بار قهرمان جام تخت جمشید شد.
موزه پاس را باید ببینید. من این موزه را در ردیف موزه رئال مادرید میبینم. ما دو بار قهرمان تخت جمشید شدیم و دفعه سوم، پس از انقلاب هم صدرنشین بودیم. یکی، دو سال نایب قهرمانی و یک سال هم سومی داشتیم. کلا پنج، شش کاپ در جام تخت جمشید بردهایم.
بخشی از موزه افتخارات باشگاه پاسآیا مزیتهایی که شاه برای ورزشکاران حاضر در دانشکده افسری در نظر گرفته بود، باعث نشد مانند صحبتهایی که راجع به باشگاه تاج میشود، بگویند دستهایی پشت پرده است تا پاس قهرمان شود؟
اصلا چنین حرفهایی نبود. من به یاد ندارم که یک سوت به نفع ما زده باشند. حتی یک بار که یک پنالتی ناجور برای ما گرفتند، من در زمین درگیر شدم و دو جلسه محرومم کردند. داور آن بازی نامدار بود. نامدار خودش شاهینی بود و مرتبا به نفع شاهین سوت میزد وگرنه هیچگونه کمکی به خاطر این که پاس بودیم، شامل ما نمیشد. تیم ما فوقالعاده بود. هنوز که هنوز است، من تعجب میکنیم آن نظم و انضباطی که ما آن زمان داشتیم، الان کجاست. الان بازیکن تیمملی مملکت برای تعویض مربی خط و نشان میکشد. شما چه کاره هستید؟ البته اینها ناشی از مدیریت ضعیف است. من همیشه گفتم که رئیس فدراسیون فوتبال باید سیاسی باشد. مدیر غیرسیاسی نمیتواند موفق باشد. کسانی که برای انتخابات اخیر فدراسیون تایید یا رد صلاحیت شدند در حدی نبودند که رئیس فدراسیون شوند. رئیس فدراسیون فوتبال مثل صفایی فراهانی باید سیاسی باشد. صفایی فراهانی یک نابغه در فوتبال بود. او سیاسی بود و همه چیز را کنترل میکرد. یک روز من در فدراسیون بودم، به اتاق داوران رفت و گفت در کمد را باز کنند. من از دور که نگاه میکردم، نزدیک ۲۰، ۳۰ جفت کفش در کمد بود. صفایی فراهانی عصبانی شد و گفت مگر اینجا کفش فروشی است؟ اینها را جمع کنید. یا یک داوری همیشه به نفر این و آن میگرفت و پولکی بود. من برای این موضوع شاهد دارم. اولین کاری که صفایی فراهانی کرد، این داور را اخراج کرد.
اگر داوران به نفع تاج سوت میزدند، پس تیم پاس چرا قهرمان میشد؟ چرا پرسپولیس قهرمان و پاس نایب قهرمان شد؟ تاج بیشتر دوم، سوم میشد. درباره انحلال شاهین، گفتند که سیاسی هستند. تیمسار خسروانی در این کارها نبود. دولت باعث شد که شاهین منحل شود. انگار مقداری حالت سیاسی پیدا کرده بود. یکی، دو مورد صحبتهایی از طرف آنها انجام شد که منجر به تغییر نامشان شد.
رفیقم در اهواز بود، میگفت این برای ما داوری کرد که سوتها به نفع حریف بود. ما رفتیم و چکی که گرفته بود را پیدا کردیم و فهمیدیم پول گرفته است. چکها را پیش آقای مصطفوی بردیم. آقای حمید گرشاسبی هم یکی از نفراتی بود که تیمش صدمه دیده بود. مصطفوی گفت خیلی خب، این هفته با چه تیمی بازی دارید؟ گرشاسبی گفت که باید به مشهد برویم. مصطفوی گفت خیالت راحت باشد. بعدها گرشاسبی گفت که رفتیم به مشهد، بازیکن ما ۱۰ متر در آفساید بود و گل زد ولی آفساید گرفته نشد. گرشاسبی شاهد ماجراست. من خودم به مصطفوی گفتم که جلوی در فدراسیون، تیمها را خرید و فروش میکنند. گفت اگر منظورت فلانی است، به قرآن اینطوری نیست. من هم گفتم، اسم نیاوردم ولی به همان قرآنی که قسم خوردی، منظورم همین آقاست و او دارد حیثیت فدراسیون را میبرد و به نفع تیمهای مختلف سوت میزند.
اما درباره تاج به واسطه مدیریت تیمسار خسروانی، چنین بحثهایی مطرح بود. شما چنین چیزی در آن زمان نسبت به باشگاه تاج حس کردید؟ حتی عامل انحلال باشگاه شاهین هم تیمسار خسروانی معرفی میشود، چنین چیزی به نظر شما صحت دارد؟
اصلا چنین چیزی ندیدیم. ما با تاج بازی کردیم که بهترین بازیکن زمین هم حسن روشن بود. سه گل خوردیم و ۳ بر یک باختیم. هیچ سوتی به نفع تاج زده نشد و با داور هم درگیر نشدیم که بگوییم به نفع تاج سوت زده میشود. اگر داوران به نفع تاج سوت میزدند، پس تیم پاس چرا قهرمان میشد؟ چرا پرسپولیس قهرمان و پاس نایب قهرمان شد؟ تاج بیشتر دوم، سوم میشد. درباره انحلال شاهین، گفتند که سیاسی هستند. تیمسار خسروانی در این کارها نبود. دولت باعث شد که شاهین منحل شود. انگار مقداری حالت سیاسی پیدا کرده بود. یکی، دو مورد صحبتهایی از طرف آنها انجام شد که منجر به تغییر نامشان شد.
دوره فوتبال شما همزمان با دوره ریاست آتابای بر فدراسیون فوتبال بود. مدیریت او چگونه بود؟
آتابای شاید یکی، دو بار به تمرین تیمملی آمد. آن هم به خاطر پاداش جام جهانی بود که من یک اعتصاب راه انداخته بودم. آتابای به تمرین تیمملی آمد و در کاخ نیاوران جلسهای داشتیم. به ما گفت که چه برنامهای است که پیاده کردید؟ چرا اعتصاب کردید؟ محمد صادقی که آمد حرف بزند، آتابای گفت تو صحبت نکن، تو باید جوابت را مقابل تیم هلند بدهی. آتابای و دیدهبان کل فدراسیون را به خوبی اداره میکردند. یکی از خصوصیات آتابای و همکارانش این بود که سالم بودند و هیچ نیازی به پول فدراسیون نداشتند. مثلا ما که با پرسپولیس بازی داشتیم، ۲۰ درصد کل پول را فدراسیون برمیداشت و باقی پول، اگر میبردیم ۶۰ درصد از بلیتفروشی برای ما بود و ۴۰ درصد برای پرسپولیس و اگر میباختیم، برعکس. الان هیچ چیز مشخص نیست در حالی که آن زمان، همه چیز، رو بود. آنها انسانهای پاکی بودند و خیلی خدمت کردند. یک بار تیم جوانان ایران به یکی از کشورهای عربی رفته بود. مثل این که جایشان خوب نبوده که آتابای به سفیر ایران در آن کشور زنگ زد، بلافاصله تیم را به بهترین هتل آن کشور فرستاد و بهترین امکانات را در اختیارشان قرار داد. الان چنین کاری میکنند؟
حسین کازرانی در پیراهن پاسبه نظرم راه ندادن خانمها به ورزشگاه، بزرگترین توهین به مردهاست. مگر اینها کجا بزرگ شدهاند که چشمداشتی به خانمی که مانند خواهرش است، داشته باشد؟ من اسم بد نمیتوانم بیاورم ولی خیلی عذر میخواهم، مگر مردها حیوان هستند که به یک دختری که پوشیده است، نظر بد داشته باشند؟ به نظرم اگر خانمها بیایند، فضای ورزشگاه خیلی کنترل شدهتر میشود.
اما الان لوازم بازیکنان تیمملی امید را به خاطر این که از مسابقات کشورهای اسلامی انصراف دادند، پس گرفتند.
تازه در کشور سرمایهدار این را میبینیم. اگر کشوری بودیم که چیزی نداشتیم، میگفتیم اشکالی ندارد اما در کشوری که روی سرمایه نفت و گاز خوابیده، بیایند لباسها را پس بگیرند، ایراد دارد. من پریشب زیرنویسی دیدم که خانمی در مسابقات اسلامی شرکت کرد و بعد از مسابقه به خاطر لباس زیادی که برتن داشته، غش کرده است. خب تکلیف را روشن کنند. بالاخره ما نفهمیدیم، این زنان حق بازی دارند یا نه. حق تماشاگر بودند، دارند یا نه. به نظرم راه ندادن خانمها به ورزشگاه، بزرگترین توهین به مردهاست. مگر اینها کجا بزرگ شدهاند که چشمداشتی به خانمی که مانند خواهرش است، داشته باشد؟ حالا کمی مویش بیرون است که میتوان تذکر داد. مسابقات بدون تماشاگر چه لذتی دارد؟ بعد از نود و بوقی بازی پرسپولیس را نگاه میکردم، آدم حالش به هم میخورد. این فوتبال نیست اما اگر ۱۰۰ هزار تماشاگر بیاید، ماجرا فرق میکند. ما با پرسپولیس بازی داشتیم، ۱۰۰ هزار تماشاگر میآمد، با کویت بازی داشتیم، ۱۰۰ هزار تماشاگر میآمد. مگر چه اتفاقی آن زمان افتاد؟ نه توهینی میشد و نه زد و خوردی رخ میداد. من اسم بد نمیتوانم بیاورم ولی خیلی عذر میخواهم، مگر مردها حیوان هستند که به یک دختری که پوشیده است، نظر بد داشته باشند؟ به نظرم اگر خانمها بیایند، فضای ورزشگاه خیلی کنترل شدهتر میشود. دیگر حرفهای رکیک زده نمیشود و فحش به داور داده نمیشود.
در آن سالها، پیشنهادی از تاج و پرسپولیس داشتید؟
من از تاج پیشنهاد داشتم. در اهواز رایکوف با حسن آقا (حبیبی) صحبت میکرد. او به حسن آقا گفت که "با این همه خوزستانی چه کار میکنی؟ من دو تا دارم که من را دیوانه کردهاند. من حاضرم آن دو خوزستانی را بدهم و کازرانی را از تو بگیرم." مثل این که قصد داشت که منصور رشیدی و غلامحسین مظلومی را که در رختکن با رایکوف بحثشان شده بود با من عوض کند. آن زمان چون افسر شهربانی بودم، نمیتوانستم به تاج بروم ولی رایکوف خیلی به دنبال من بود. حتی پورحیدری را یک بار برای صحبت کردن با من فرستاد.
یک مورد هم زمانی که با تیم پاس به دوبی رفتیم. حشمت مهاجرانی گفت که شیخ خورفکان میخواهد با تو قرارداد ببندد. پیشنهاد او این بود که ۸۰۰ هزار تومان پیش میدهد و ۲۵ هزار تومان هم ماهیانه پرداخت میکند. من گفتم که این جا در و دهات است، چه کسی میآید اینجا بازی کند؟ من زیاد از منطقه حاشیه خلیج فارس خوشم نمیآمد و حتی اگر پول بیشتری میدادند، دوست نداشتم ایران را ول کنم و به آن جا بروم. باورم نمیشد که پاس را ول کنم و بروم برای یک تیم عربی بازی کنم.
درآمدتان در پاس چقدر بود؟
ما ۱۲۰۰ تومان ماهیانه از پاس میگرفتیم و تیمملی هم بعضی اوقات ۵۰۰۰ دلار و ۱۰ هزار دلار به ما پاداش میدادند که آقا مهاجرانی پولها را در پاکت میگذاشت و به ما میداد و میگفت فدراسیون داده است.
اگر به مربیگری حشمت مهاجرانی ۱۵ بدهی، روانشناسیاش را باید ۱۰۰ بدهی. او میدانست که با حسین کازرانی چطور رفتار کند، با محمد صادقی و علی پروین هم چطور رفتار کند. او یک روانشانس بود و شناخت خوبی از بچهها داشت. الان جام جهانی شروع شده اما مربی تیمملی ایران نمیداند نفراتش کیستند. اصلا شناختی نسبت به نفراتش ندارد.
در مورد تاج، آیا دوست داشتید به آن جا بروید؟
نه! ولی من بیشتر دوستانم مثل مسعود مژدهی، پورحیدری و منصور رشیدی، بازیکنان تاج بودند تا پرسپولیس. حقیقتا آن زمان خیلی از پرسپولیس خوشم نمیآمد.
به سراغ تیمملی برویم. کار با حشمت مهاجرانی چطور بود؟
اگر به مربیگری حشمت مهاجرانی ۱۵ بدهی، روانشناسیاش را باید ۱۰۰ بدهی. او میدانست که با حسین کازرانی چطور رفتار کند، با محمد صادقی و علی پروین هم چطور رفتار کند. او یک روانشانس بود و شناخت خوبی از بچهها داشت. الان جام جهانی شروع شده اما مربی تیمملی ایران نمیداند نفراتش کیستند. اصلا شناختی نسبت به نفراتش ندارد.
با این حال یکی از حسرتهای فوتبالی شما، خط خوردن از تیمملی و حضور نداشتن در المپیک ۱۹۷۶ مونترال بود که توسط مهاجرانی انجام شد.
در المپیک مونترال انتخاب شده بودم. روزی که انتخاب شدم، من و محمد صادقی را خط زدند. حشمت هنوز که هنوز است میگوید، من اگر در المپیک مونترال کازرانی و صادقی را در اختیار داشتم، راحت جزو سه تیم اول المپیک میشدم. نمیدانم راجع به من و محمد چه گفته بودند که به یکباره به ما دو نفر گفتند وسایلمان را جمع کنیم. ما را سوار ماشین کرد و جلوی خانهمان برد. مقابل خانه به ما گفت که پول نمیخواهی؟ گفتم اگر داری ۲۰ هزار تومان به ما بده که ما را از ماشین بیرون انداخت. آن جا تصمیم گرفتم که دیگر برای تیمملی بازی نکنم. در زمان انتخاب جام جهانی، من و مسعود مژدهی به شمال رفتیم. حشمت به من زنگ زد و پرسید کجایی؟ گفتم شمالم. گفت چرا اردوی تیمملی نمیآیی؟ گفتم من دیگر فوتبال بازی نمیکنم. پرسید بازی نمیکنی، همین؟ جواب دادم که آره بازی نمیکنم. قطع کرد و دوباره ۱۰ دقیقه بعد زنگ زد. گفت که به تو میگویم بلند شو بیا. گفتم که باشد ولی امروز و فردا نه ولی پس فردا میآیم. این شد که دوباره به تیمملی برگشتم.
بازیکنان زیرابتان را زدند؟
بله! یکی، دو نفر از بازیکنان زیراب من را زده بودند اما نمیخواهم اسمشان را بیاورم. یکی از آنها همشهری خودم بود که میخواست خودش فیکس بازی کند.
به انتخابی جام جهانی ۱۹۷۸ برسیم. در بازی مقابل هنگکنگ که اتفاقا شما هم یکی از سه گل ایران را به ثمر رساندید، تماشاگران بازیکنان تیمملی را هو کردند. دلیلش چه بود؟
بله! ما در آزادی هو شدیم. ما سه تا گل زده بودیم ولی تماشاگرها ما را هو کردند. ما بد بازی میکردیم. تیم هنگ کنگ قوی نبود و همه قد کوتاه بودند و راحت میتوانستیم بالای سرشان هد بزنیم. ما باید پنج، شش گل به آنها میزدیم ولی مقابل آنها بد بازی کردیم و باعث شد تیمملی که در آستانه رفتن به جام جهانی بود را هو کنند تا ما به خودمان بیاییم.
با این حال در بازی بعدی مقابل استرالیا که مهمان هم بودید، متفاوت عمل کردید و با نمایشی زیبا، یک بر صفر به برتری رسیدید. آیا هو شدن تیمملی تاثیر داشت؟
آن هو کردن تاثیر داشت. شما حساب کنید حسن روشن با مینیسک پاره در آن بازی برای ما بازی کرد. محمد صادقی توپ را به دست دروازهبان شوت کرد و حسن روشن نمیدانم از کجا پیدایش شد و گل ما مقابل استرالیا را به ثمر رساند. موقعی که گل زدیم، من حالت حشمت را دیدم و بغضم گرفت. در بازی برگشت مقابل استرالیا هم توانستیم این تیم را یک بر صفر شکست دهیم که غفور جهانی گلمان را زد و به جام جهانی رفتیم. البته در آن صحنه غفور به یک سمت دیگر میدوید و شانسی توپ به پایش خورد. (با خنده)
ماجرای اعتصاب ملیپوشان قبل از جام جهانی ۱۹۷۸ چه بود؟ آیا به سکههایی که دربار به بازیکنان تیمملی هدیه داده بود، ربط داشت؟
اصلا راجع به سکه نبود. ما میگفتیم که فیفا پول صعود به جام جهانی فوتبال را به بازیکن میدهد نه فدراسیون فوتبال. ما به همین خاطر اعتصاب کردیم. فردایش آقای دیدهبان به اردو آمد و من را صدا کرد و پرسید که ماجرای اعتصاب چیست؟ گفتم چیزی نیست، ما میگوییم که پاداش فیفا برای بازیکن است. اصلا من این پول را نمیخواهم، به فلان بازیکن که وضع مالیاش خوب نیست، بدهید. فکر نکنید که من برای خودم میخواهم بلکه به خاطر این میخواهم که حقمان است. آقای دیدهبان گفت که قبول است، ۲۰ درصد برای فدراسیون باشد و باقی را بین شما تقسیم میکنیم. ماجرا همین جا تمام شد. آن زمان نفری ۵۰ هزار تومان به هر بازیکن رسید.
ماجرای سکهها را جواد اللهوردی به ما گفته بود. این که یکسری سکه مانند سکههایی که بر سر عروس میریزند، از سوی دربار به بازیکنان تیمملی داده شده بود که باعث ناراحتی و اعتصاب ملیپوشان شده بود.
این یک بحث دیگر است. یک ظرف پر از شکلات دادند که شبیه سکه بودند. آن را به عنوان سکه به ما نداده بودند. یک ظرف شیرینی با بسته بندی شیک به ما داده بودند. ما به خاطر پولی که باید به بازیکنان میرسید، چهار، پنج روز اعتصاب کردیم که آقای دیدهبان آمد و خیلی راحت آن را حل کرد.
به سراغ تدارکات تیمملی برویم. در آن زمان به تیمملی چطور رسیدگی میشد؟
عالی بود. زمانی که اوفارل آمد در رستوران بودیم که خورش قیمه به ما داده بودند. اوفارل داخل آمد و روبروی من ایستاد و پرسید، غذا خوب است؟ گفتم نه خوب نیست. اوفارل تمام غذاها را ریخت داخل آشپزخانه و دستور داد که به همه کباب بدهند. آن زمان به همه چیز سرکشی میشد. ما در جام جهانی یک هتل دربست داشتیم که کنار آن زمین فوتبال بود. ما آشپز مخصوص بردیم تا غذای مورد طبع بازیکنان پخته شود. علاوه بر این هواپیمای دربست در اختیار ما قرار داده بودند.
تیمملی در راه تدارک جام جهانی، در مسابقاتی که برای سالروز تاسیس باشگاه رئال مادرید برگزار شد هم شرکت کرد.
در آن مسابقات با آرژانتین بازی کردیم که مساوی شد و در ضربات پنالتی باختیم. با مراکش هم بازی کردیم که مساوی شد و این بار در پنالتی بردیم. البته یادم نیست که الجزایر بود یا مراکش. تدارکات در آن زمان فوقالعاده بود.
من الان اگر بخواهم بشمارم، دقیق یادم نیست. حداقل ۱۵، ۱۶ بازی تدارکاتی کردیم. ما با بیشتر تیمهای آلمانی مثل بایرن مونیخ و انگلیسیها مثل چلسی بازی تدارکاتی کردیم. ما وقتی به جام جهانی رفتیم، خیالمان راحت بود. ما بازی هلند را قبلا دیده بودیم. ما مقابل هلند ضد فوتبال بازی کردیم وگرنه اگر میخواستیم درست بازی کنیم، بیشتر گل میخوردیم. تیم هلند فوقالعاده بود. زمانی هم که به فینال رفت، آن زمان در آرژانتین کودتا شد و میخواستند برای آرام کردن مردم، آرژانتین را قهرمان کنند که با این کارشان، موفق هم شدند و سر و صدای مردم خوابید. حق هلند بود که در جام جهانی ۷۸ قهرمان شود. آقا مهاجرانی که بازی فینال را از نزدیک دیده بود، تعریف میکند که در آن بازی رنسنبرینک توپ را به دیرک دروازه زد. قبل از این شوت، کمک داور پرچمش را بالا برده بود تا اگر گل شود، آفساید اعلام کند.
لباسهای تیمملی در جام جهانی ۷۸ تماما آدیداس بود و بعد از بازی هم از ما پس نمیگرفتند. احتیاجی نبود که بدهیم بشورند. ما لباسهایمان را به دوست و آشنا و هواداران اهدا میکردیم. به ما هر بازی لباس میدادند و اینطور نبود که بشوریم و بپوشیم.
در آن جام جهانی تیمملی آدیداس میپوشید. آدیداس چه خدماتی به شما ارائه کرد؟
ما زمانی که در عربستان بازی داشتیم، باید در چمن مصنوعی بازی میکردیم. آدیداس ظرف ۴۸ ساعت برای ما از فرانسه کفش مخصوص چمن مصنوعی آورد. لباسهایمان هم تماما آدیداس بود و بعد از بازی هم از ما پس نمیگرفتند. احتیاجی نبود که بدهیم بشورند. ما لباسهایمان را به دوست و آشنا و هواداران اهدا میکردیم. به ما هر بازی لباس میدادند و اینطور نبود که بشوریم و بپوشیم.
یک خاطره جالب از آن زمان بگویم. آن موقع وایتکس تازه آمده بود. یک روز بازی داشتیم. صبح که بیدار شدم، دیدم شورتی که بازی قبل پوشیدهام، پر از چمن و سبز شده است. از ترس حسن آقا (حبیبی) یک تشت آب پر کردم و یک قوطی وایتکس داخل آن ریختم. ساعت ۱۰، ۱۱ شورت را از داخل تشت برداشتم، دیدم شورت متلاشی شده است. مثل برق تاکسی دربست گرفتم و به امیریه رفتم. یک شورت خریدم و پوشیدم تا حسن آقا از دستم عصبانی نشود.
در جام جهانی بازی کردن مقابل ستارههایی مثل آریهان و کنی دالگلیش چطور بود؟
ما اصلا نمیترسیدیم. آنقدر بازی تدارکاتی داشتیم که استرس نداشتیم. بعضی مواقع من و نصی (نصرالله عبداللهی) خندهمان میگرفت. مهاجم اسکاتلند، جو جردن بود که نصی به من گفت این راه میرود و تف میکند، یک حرکتی بکن که آرام بگیرد. من هم یک حرکتی که نمیتوانم بگویم، انجام دادم که ماجرا بدتر شد. بعدا در فیلم بازی دیدم که مربیشان داشته موهایش را میکنده است. ما باید اسکاتلند را میبردیم. بعد از گلی که ایرج داناییفر زد، به ایرج گفتم چطوری این گل را از آن زاویه زدی؟ گفت که حسین من میخواستم پاس بدهم، اصلا نمیخواستم گل بزنم.
ما باید اسکاتلند را در جام جهانی میبردیم. آنها فکر میکردند ایران ضعیف است ولی بعد از بازی به خاطر تماشاگرانشان جرات نمیکردند به رختکن بروند. جلوی هلند ضد فوتبال بازی کردیم وگرنه با گلهای بیشتری میباختیم. ما عملا مقابل هلند با هفت نفر بازی میکردیم و یکسری از بازیکنان ما در زمین راه میرفتند. مقابل پرو هم آقا مهاجرانی ریسک کرد که شاید بتوانیم ببریم.این درست است که میگویند اسکاتلندیها تصور میکردند ایران تیم ضعیفی است و میتوانند به راحتی پیروز شوند؟
بله! چنین فکری میکردند ولی بعد از بازی جرات نمیکردند به رختکن بروند. ۵۰، ۶۰ نفر اسکاتلندی نشسته بودند که با دست اشارههای ناجور به بازیکنان میکردند و جرات نمیکردند به رختکن بروند. مربیشان فکر میکرد که ایران یک تیم "در پیت" است و میتوانند به راحتی چند گل به ما بزنند. ما اگر از موقعیتهایمان استفاده میکردیم، به راحتی اسکاتلند را میبردیم.
بازی مقابل هلند و پرو چه اتفاقی افتاد که با باخت سنگین از زمین بازی خارج شدیم؟
آقای مهاجرانی مقابل پرو ریسک کرد و تیم را تهاجمی به زمین فرستاد تا شاید بتوانیم ببریم و به مرحله دوم برویم. متاسفانه تیم به یکباره از این رو به آن رو شد و بد باختیم. اگر بازی با هلند را نگاه کنید، ما چند موقعیت خوب هم داشتیم و آن طور نبود که هیچ کاری نکنیم. با این حال آقای مهاجرانی بعدا گفت که مقابل پرو ریسک کرده بود تا شاید بتوانیم ببریم و به مرحله بعد برویم.
چرا در جام جهانی پنالتی زیاد دادیم؟ (۴ پنالتی)
بیشتر پنالتیها را هم دوستمان نصی عبداللهی میکرد. (با خنده) یک کم چشمش ضعیف بود. البته شوخی میکنم. یک بازی بود، نصی خطای پنالتی کرد و رفت سمت محمد صادقی و او را گرفت. به محمد گفت که چرا پنالتی میکنی؟ محمد صادقی هم گفت برو فلان فلان شده، خودت پنالتی کردی و میخواهی گردن من بیندازی؟ هر وقت میخواهیم با او شوخی کنیم، به نصی میگوییم استاد پنالتی.
گفته میشود یکسری بازیکنان در جام جهانی راه میرفتند و حقشان نبوده که به تیمملی دعوت شوند.
الان که سنم بالا رفته، میگویم. به نظرم آقا مهاجرانی در یکی، دو انتخابش اشتباه کرد. به نظرم در بازی با هلند، هفت نفره بازی میکردیم. سه، چهار بازیکن ما انگار در زمین نبودند. تیمی انتخاب شده بود که نفراتش به هم نمیخورد. در خط دفاع که از بس توپ این طرف و آن طرف میزدیم، بیچاره شده بودیم. در خط هافبک، فقط محمد صادقی با تیم میجنگید. بازیکنان هلند فقط از عهده محمد صادقی برنمیآمدند. در دقیقه اول حسین فرکی در یک موقعیت خوب، دیر به توپ رسید و نتوانستیم گل بزنیم. البته من همیشه به شوخی میگویم که اگر آن گل را زده بودیم، هفت، هشت گل از هلند گل میخوردیم. با این حال آقا مهاجرانی تیم را بد چید.
اگر نفرات بهتری به تیمملی دعوت میشدند، میتوانستیم از گروهمان صعود کنیم؟
به نظرم بله! ما قدرت صعود به مرحله بعد را داشتیم. ما میتوانستیم ۱۰۰ درصد اسکاتلند را ببریم و مقابل پرو هم امتیاز بگیریم و به مرحله بعد برویم. یک مثال دیگر چنین اتفاقی، المپیک مونترال بود که حشمت مهاجرانی هزار بار مصاحبه کرده که اشتباه بزرگش این بوده که کازرانی و محمد صادقی را به المپیک نبرده است.
شما بعد از انقلاب فوتبال را کنار گذاشتید. دلیلش چه بود؟
دیگر آن شوق در من نبود که فوتبال بازی کنم. دیگر خسته شده بودیم. من آن زمان حدودا ۳۰ سالم بود. چند جوان هم پشت سر ما مانده بودند که گفتیم عیب دارد و بگذاریم آنها به تیمملی بیایند. یکی از آنها هم شد محمد پنجعلی. حشمت مهاجرانی همیشه در تیمی که جمع میکرد، سه، چهار بازیکن جوان هم میآورد تا اگر تیم دگرگون شد، آنها را داشته باشد. ما چند نفر پا به سن گذاشته داشتیم که در بین آنها ناصر حجازی، علی پروین، من و نصی عبداللهی حضور داشتیم. بعد از انقلاب ما از تیمملی کنار رفتیم. البته فوتبال باشگاهی را ادامه دادیم.
به سراغ باشگاه پاس برویم. چرا دیگر نامی از باشگاه پرافتخار پاس نیست؟
خود من میدانم چه اتفاقاتی افتاده که پاس نابود شده است. پاس را به خاطر این به همدان بردند تا یک نفر در انتخابات رای بیاورد. ما یک زمین در نازی آباد داشتیم که حسین پرورش بالای سر آن زمین بود. من یادم است که حسین پرورش با انگشتان خودش، مَرغ کاشت تا چمن طبیعی درست کند. متاسفانه، سه نفر عامل خرابی آن زمین بودند که اسم یکی از آنها را میآورم. قالیباف آن زمان رئیس شهربانی (نیروی انتظامی) بود که با دو نفر دیگر کاربری آن زمین را تغییر دادند و شروع به ساخت و ساز کردند. برای آن ساخت و ساز میلیاردها خرج شد و ضرر آن فقط به پیشکسوتان و باشگاه پاس نرسید، بلکه الان آن ساخت و سازها باعث شد که کل منطقه نازیآباد سایه شود. بعدش هم که برای انتخابات رفتند.
هیچ باشگاهی در ایران امکانات پاس را ندارد. تیمسار صادقی برنامههای زیادی برای باشگاه پاس داشت. او میخواست پاتیناژ درست کند که تغییر کاربری پیدا کرد. آن زمان تیم بسکتبال، والیبال و وزنهبرداریاش قهرمان میشدند. تکلیف فوتبالش هم مشخص بود. اینطور هم نبود که بگویند چون ما شهربانیچی هستیم، قهرمان میشویم. ما با اقتدار قهرمان میشدیم و احتیاج به داور و هیچ کس دیگری نداشتیم.
الان وقتی به باشگاه پاس میروید چه حسی دارید؟
الان وقتی میروم، دلم میگیرد. ما از زمانی که آنجا زمین خاکی بود، حضور داشتیم. یادم است، آن زمان وقتی میخواستیم دوش بگیریم، به کنار زمین میرفتیم و با شلنگ دوش میگرفتیم. تیمسار صادقی در آنجا شاهکار کرد. من یک بار با او درگیر شدم که آقا، پولهای فوتبال چه شد؟ فکر میکردم که خدایی نکرده، پول ما را خورده است. من به خانهاش رفتم و دیدم یک نهر آب از وسط خانهشان رد شده است. اصلا احتیاجی به پول فوتبال نداشت. فکر و ذکر او این بود که باشگاه پاس پیشرفت کند. اول قرار بود که زمین راهآهن (مجموعه مقابل باشگاه پاس در اکباتان) را به پاس بدهند اما تیمسار صادقی قبول نکرد تا راهآهن به علی عبدو برسد. علی عبدو هم آن زمین را ۴۰ میلیون به راه آهن فروخت. الان مشخص نیست که باشگاه پاس مال کیست. یک بار میگویند پاس قوامین است، یک بار میگویند مال بانک سپه است. ما نفهمیدیم این باشگاه برای کیست. ما هر دفعه که به آنجا میرویم افسوس میخوریم که چه زحمتها برای این باشگاه کشیده شده است. خود من در باشگاه پاس چهار بار بینیام شکسته، ابرویم هشت تا بخیه خورده است، هفتتا از دندانهایم شکسته که رفتم و مجبور شدم، ۸۰ درصد از دندانهایم را بکشم. اینها فقط مصدومیتهای صورتم است. همه اینها در پاس اتفاق افتاد. دیگر عضله و مینیسک پاره را کاری ندارم. متاسفانه، عدهای آمدند که نمیدانستند فوتبال چیست و فقط به فکر منافعشان بودند. تا همین یکی، دو سال پیش از ما پیشکسوتان پاس، کرایه زمین میگرفتند تا این که گروه جدید آمد و دیگر از ما کرایه نگرفتند. الان مشخص نیست باشگاه دست چه کسی است.
به عنوان بخش پایانی مصاحبه چند سوال روتین داریم که از شما میپرسیم. بهترین مهاجمی که مقابل شما بازی کرد، چه کسی بود؟
در ایران بزرگترین مشکل من مقابل حسن روشن بود. در یکی از بازیها مقابل تاج، سه گل از این تیم خوردیم. حسن روشن بهترین بازیکن ایران بود و با مینیسک پاره هم مقابل ما بازی کرد. او برای فوتبال ایران زحمت کشیده است.
در بین خارجیها، بزرگترین مشکل من جو جردن بود. او روی توپهای بلند خیلی خوب بود. قبل از جام جهانی، یکی، دو بازی او را دیده بودم و به همین خاطر دو ماه قبل از جام جهانی فقط با پا وزنه میزدم که بتوانم بلندتر بپرم تا بالای سر جردن هد بزنم. البته باز اگر من یکی، دو بار هد میزدم، او هم یکی میزد.
بهترین زوج دفاعیتان چه کسی بود؟
نصی عبداللهی.
با این که پنالتی میداد؟ (با خنده)
بله! (با خنده) ما با هم خیلی راحت بودیم. ما زرنگ بازی در نمیآوردیم و خیلی هماهنگ بودیم. اگر من جلو میرفتیم، او پشت سر من را پر میکرد. علاوه بر این، من سریع نبودم ولی نصی کندی من را جبران میکرد.
مطمئنترین دروازهبانی که پشت سر شما بازی کرد؟
ناصر حجازی. او فوقالعاده بود. البته ما پنج، شش ماه سر یک بازیکن با هم قهر بودیم. در یکی از اردوهای تیمملی به خاطر حبیب خبیری بحثمان شد. فکر کنم مقدماتی جام جهانی بود که ناصر سر خبیری غر زد. من گفتم که ناصر ولش کن، تازه به تیمملی آمده و جوان است. ناصر به من گفت به تو مربوط نیست. ببخشید، من هم برگشتم و یک فحش بدی به او دادم. همین شد که قهر کردیم. حالا مهاجرانی را نگاه کنید. ما به فرانسه رفتیم. همه اسامی را خواندند. همان اول من و ناصر حجازی را هم اتاق کرد. این همان قدرت روانشناسی مهاجرانی بود.
بهترین مربی؟
به نظرم حشمت مهاجرانی در تیمملی و در باشگاهی، حسن حبیبی. یک خاطره که برای اکثر جوانان تعریف میکنم مربوط به حسن حبیبی است. یک بار، زمانی که در تیمملی بودم و احساس غرور میکردم، با روزنامه مصاحبه کردم. آنها پرسیدند که نظرت راجع به مربیات چیست؟ گفتم چه کسی را میگویی؟ گفتند حسن حبیبی. من هم جواب دادم که مدیریت را با فرماندهی اشتباه گرفته است. فردا یا پس فردایش سر تمرین رفتیم. حسن آقا بازیکنان را جمع کرد. دیدم یک روزنامه را گذاشته جلوی ما. رفتم دیدم بالای روزنامه عکس من است. پیش خودم گفتم خدا رحم کند. به من اشاره کرد که حسین این را تو گفتهای؟ پرسیدم کدام را میگویی؟ من میدانستم داستان چیست اما تا لحظه آخر به روی خودم نیاوردم. رفتم و روزنامه را نگاه کردم و گفتم بله! من گفتم. حسن آقا گفت باشد، برو سر تمرین.
رختکن پاس در بازیها شبیه کفاشی بود. خود حسن آقا هم استوک میآورد. همه ما زیر استوکها واشر میگذاشتیم تا بلندتر شود. من قبل از بازی پاهایم را با روغن زیتون ماساژ میدادم. داشتم پاهایم را ماساژ میدادم که گرم کنم، دیدم حسن آقا اسامی را خواند اما اسم من داخلش نبود. تعجب کردم. حبیب شریفی کنار من نشسته بود و دیدم حبیب شروع به خندیدن کرد. هفته بعد هم بازیام نداد. همینطور هفته به هفته بازیام نداد تا جایی که صدای تماشاگران حتی تماشاگران پرسپولیس هم درآمده بود. یادم است، علی مانگا داد میزد، حسن حبیبی، کازرانی را بفرست داخل زمین. حالا من آن زمان چه کار میکردم؟ یادم است به دنبال همسرم میرفتم تا او را از سر کار به خانه بیاورم، او را پشت فرمان مینشاندم و خودم پشت ماشین میدویدم. نمیگفتم که من را بازی نمیدهد، پس تمرین نمیکنم.
در یک بازی، مهدی دینورزاده با پای مصدوم بازی کرد. بعد که حسن آقا تصمیم به تعویض او گرفت، فرامرز عزتی که فوروارد بود را صدا کرد که گرم کند و به جای دینورزاده در خط دفاع قرار بگیرد. پرویز میرزاحسن که الان فامیلیاش قاسمی شده به حسن آقا آرام اشاره کرد، حسین، حسین! حسن آقا به میرزاحسن گفت که تو به حسین بگو. پرویز آمد و به من گفت که حسین، برو گرم کن. به پرویز گفتم که به حسن آقا بگو که من دفاع وسط میایستم، مجید حلوایی میرود سمت چپ. من بازی را قشنگ نگاه کرده بودم و نیمه اول، بدون گل تمام شده بود. در نیمه دوم، من تیممان را به سمت ۱۸ قدم خودمان میآوردم و پاس کاری میکردیم تا حریف جلو بکشد. با همین روش چهار گل زدیم. من بهترین بازی عمرم را در آن بازی انجام دادم. شاید ۶۰ درصد چهار گل به خاطر تاثیر من بود. بعدش من و حسن آقا یواش یواش سر صحبت را باز کردیم و با هم آشتی کردیم. حسن آقا (حبیبی) وقتی میگفت نه، رئیس و معاون باشگاه هم حریفش نمیشد و میگفت حرف، حرف من است. به خاطر همین من گفتم که مدیریت را با فرماندهی اشتباه گرفته است.
انتهای پیام